-
چرا؟؟؟
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 19:24
خداوندا چرا دل آفریدی ؟ چرا این دل را عاشق آفریدی ؟ اگر عاشق شدن جرم و گناه است چرا سیمای زیبا آفریدی ؟
-
تنهایی
جمعه 17 آذرماه سال 1391 15:06
به سلامتیه تنهایی و به سلامتیه همه ی اونایی که فهمیدن هیشکی تو این دنیا لیاقت دوست داشتنو نداره.
-
سخت..
جمعه 17 آذرماه سال 1391 15:05
چه سخت است تشییع عشق روی شانه های فراموشی، وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی فاتحه بخواند!
-
زندگی اگر زیبا بود....
جمعه 17 آذرماه سال 1391 15:00
زندگی اگر زیبا یود کودک به هنگام به دنیا آمدن نمی گریست
-
دل تنگم...
جمعه 17 آذرماه سال 1391 14:45
روزهای خوب باهم بودنمان گذشت ... روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر رسید وتنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند. روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ، .... روزهای خوب باهم بودنمان گذشت ... روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر رسید وتنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند. روزهای...
-
شهامت
جمعه 17 آذرماه سال 1391 09:54
همیشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه
-
....
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 18:13
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق...
-
خسته ام خیلی خسته....
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 18:01
به قران خسته ام..... به خدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت به خدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ به خدا خسته ام از حادثه ی صاعقه بودن در باد همه ی عمر دروغ گفته ام من به همه گفته ام :عاشق پروانه شدم ! واله و مست شدم از ضربان دل گل! شمع را می فهمم ! کذب محض است دروغ است دروغ وقتی گفت تا پایان عمر با تو خواهم ماند تازه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 17:47
یعنی دم شما گرم!!!!
-
مادر مهربون
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 17:41
مــــــادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی سرش داد و بیداد راه بندازی ، باهاش قهـــــــــــر کنی !!! اما با اینکه تو مقصـــــــر بودی بازم با یه بشقاب غـــــــــــذا با لبخند میاد و میگــــــه : با من قهری با غذا که قهـــــــر نیستی
-
سلام من اومدم......
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 18:43
سلام عزیزانم ببخشید دیگر توانستیم بیاییم زود ُزود این ایام را به شما و خانواده ی گرامی تان تسلیت عرض می کنیم نمی دانیم چرا همه چی یهو با هم شد یه چند روزی از سرمن دود بلند می شد گوشمان هم سوت می کشید از دست این همه گرفتاری دیگر آن قدر اشک ریختیم آن قدر ناله کردیم که پدرمان دلش به رحم آمد ما را اورد کافی نت به وبلاگ...
-
نظر بدید
جمعه 19 آبانماه سال 1391 16:38
دوستان نظر بدید ببینم چی باید بزارم تو بلاگم راستی قالب جدید وبلاگم قشنگه؟
-
با من شوخی نکن
جمعه 19 آبانماه سال 1391 03:39
برای **انی که عاشقند، عشق برای همیشه بی کلام میماند، اما برای **انی که عشق نمیورزند، عشق شوخیِ بی رحمانهای بیش نیست.
-
یه خورده ترسناک
جمعه 19 آبانماه سال 1391 03:36
دوس داری برو نیگاه کن درضمن نظرم می دی ها
-
زیبا
جمعه 19 آبانماه سال 1391 03:28
-
خدایا نمی خوام بزرگ شم
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 18:16
الو ...الو ...سلام کسی اونجا نیست؟ مگه اون جا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی گوشی رو جواب نمی ده؟ یهو یه صدای مهربون!...مثل این که صدای یه فرشتس. بله کاری داری کوچولو؟ خدا هست ؟ آخه من باهاش قرار داشتم...قول داده امشب جوابمو بده بگو من می شنوم. کودک متعجب پرسید:مگه تو خدایی؟من با خدا کار دارم...... هرچی می خواهی به من...
-
پدر اس ام اس
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 17:17
بابای پیامک ها ست ها از دست ندین حداقل واسه اطلاعات عمومی تون خوبه پدر پیامک یا همان "ماتی ماکونن"، یک مهندس فنلاندی بود که در سال 1984 در یک پیتزافروشی در کپنهاگ، وقتی برای شرکت در کنفرانسی در مورد آینده ارتباطات موبایلی به دانمارک آمده بود، ایده سرویس پیامرسانی برای گوشیهای دیجیتال GSM به ذهنش خطور کرد...
-
من را به تو برساند....
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 13:36
بیراهه هم برای خودش راهیست ! وقتی من را به تو برساند ..
-
بد جوری دلم گرفته..
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 12:50
دیشب تو آشپز خونه به مامانم نگاه کردم و اشک ریختم، چیز های بی خودی خواستم،چیز هایی که ارزش گریه کردن رو نداره، داد زدم ، می خواستم خودمو خالی کنم،مامانم بهم هیچی نگفت،گذاشت تا گریه کنم، دیدم دیگه نمی تونم حرف بزنم ،پاشدم رفتم تو اتاقم درو که بستم توی تاریکی اتاقم گم شدم،خودمو پرت کردم رو تختم، صورتم و فشار دادم رو...
-
ضدحال
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 13:44
تو رو خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا نظررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررربدید ادامه واستون اس ام اس ضد حال گذاشتم تقصیر برگ ها نیست ، آدم ها همینند ؛ نفس که میدهی لهت میکنند… :: :: شب ها از طرف من وجدانت را ببوس، البته اگر بیدار بود… :: :: کاش همه می فهمیدند که دل بستن به کلاغی که دل دارد،...
-
تنهایی
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 13:40
زیاد نیس ولی دوستش دارم... باور کردم تنهایی را چقدر دلم کسی را نمی خواهد امشب… ::::::::::::::::::::::::::::::::::: من آن مجنون تنهای غریبم / که از سهم دودستت بی نصیبم به دل گفتم که روزی خواهی امد / ولی دل میداند اورا می فریبم ::::::::::::::::::::::::::::::::::: چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است شرم دارم که شکایت...
-
انتظار
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 13:36
خیلی قشنگه............ حرفهای زیادی داری سکوت علامت چیست نمیدانم علامت رضایت است یا همان جواب ابلهان خاموشی است معنی جدیدی به سکوت داده ای سکوتت را میفهمم یعنی انتظار . . . یادتــــــــ باشد ؛ مــــــــــن اینجا، کنار همین رویاهای زودگذر، به انتظار آمدن تـــــــو ، خط های سفید جاده را می شــــــــمارم … ! . . . ﻫﯿﭻ...
-
تلخه
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 02:35
خیلی تلخه اما واقعیت داره
-
love
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 02:32
LOVE . . . نظر یادتون نره
-
من نمی گم.....
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 02:20
من هیچی نمیگم خودت برو نیگا کن جاده ی بی انتهای غم هایم این جاست...این جاست که هرگز پایان نمی گیرد خیلی زود رد پایم را با آب ساحلت از خاطرت پاک می کنی در خلوتم به این می اندیشم که چرا باید درد بی تو بودن را حس کنم؟؟؟؟؟ از غروب آفتاب متنفرم چون باعث می سود که یاد نبودنت بی اففتم...
-
ترول
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 02:01
اینم از ترول ...نظر بده ..... یادت نره...خیالم راحت باشه....مطمئن؟؟ خوب چرا عصبانی می شی برو ادامه
-
خنده بازار (عکس)
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 01:38
یه چند تایی عکس گذاشتم اگه می خواهید ببینید لطف کنید برید ادامه
-
عید غدیر
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 21:37
عید همه بی مرام و بی معرفتا که حتی یه اس هم نمی دن مبارک باشه عید همه تون مبارررررررررررررررررررررررررررررررک غنچه لبهای پیغمبر که شد وا در غدیر / بر لبش گل واژه ” من کنت مولا ” نشست . . . عید غدیر خم مبارک قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد / ایمان به جز از حب علی پایه ندارد گفتم بروم سایه لطفش بنشینم / گفتا که علی نور...
-
ان سوی پنجره
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 21:26
داستانش خیلی غم گینه،تکرار می کنم خیلی غم گینه در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند . یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد . آن ها ساعت ها با یکدیگر...
-
داستان
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1391 21:17
داستان کوتاه دوست دارید برید ادامه بخونید استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟ دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد اکنون...